به امید آشنایی

به امید آشنایی

تنها یک چیز می دانم و آن اینکه هیچ نمی دانم ...
به امید آشنایی

به امید آشنایی

تنها یک چیز می دانم و آن اینکه هیچ نمی دانم ...

حقِِ یک ناله ی مادرانه، یک آه پدرانه!

بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقی بالهدی و الهمنی التقوی

 سر سفره قران نشسته‌ایم. آیاتی را می‌بینیم. ببینیم خدا چه سفارش‌هایی را به ما داده ,در سوره اسراء آیه 23 به بعد آیاتی است که پشت سر این آیات می‌فرماید: این‌ها حکمت عملی است.

سوره اسراء آیه 23  وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً.
خب این آیه کلماتش را بلدید. ایرانیان هم بلدند. مثلا رب یعنی الله می‌دانند یعنی چه، والدین را می‌دانند یعنی چه، احسان را می‌دانند. کبر یعنی می‌گویند فلانی آدم کبیریه یعنی بزرگ شده. پیر شده، قل می‌دانند یعنی چه، قولا کریما را می‌دانند یعنی چه، یعنی از این آیه 5 تا از کلماتش را باهاش آشنا هستند.

حالا آنهایی که آشنا نیستند، قضا یعنی قضاوت کرد. یعنی فرمان داد ,می گویند: فلانی قضاوت کرد, یعنی حکم کرده. کی حکم کرده؟ ربک پروردگار تو حکم کرده. حکم کرده که چی؟ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ بندگی نکنید مگر برای خدا. فقط بنده خدا باشید. بنده طاغوت و زر و زور و تزویر و پول و مقاوم و شهرت نباشید، بنده خدا باشید.
بعد که می‌گوید بنده خدا باشید , دومین چیزی که حکم کرده: و به والدین خود احسان کنید. بعد می‌گوید که پدر و مادر گاهی پیر می‌شوند, وقتی اما یبلغن. اگر رسیدی بلوغ، رسیدند نزد تو به پیری حالا: احدهما و یا یکیشون پیر شد و کلاهما: یا هر دو شون پیر شدند، پدر پیر شد، مادر پیر شد، یا هر دو پیر شدند، فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ شما یک جوان سوپر دولوکس اونها پیرمرد قدیمی، اه ولن کن دیگر، اه وه نگو، اه نگو، اف نگو، تشر نزن، وَ لا تَنْهَرْهُما اینها را از خودت نرنجان.

و قُلْ لَهُمابگو برای پدر و مادر پیر: قَوْلاً کَریماً با کرامت حرف بزن.
خلاصه‌اش میگوید: تو حد احترام به پدر و مادر خداوند دستور داده به دو چیز 1- یکتاپرستی 2- احترام به پدر و مادر.

در این آیه نکاتی هست که می‌خواهم بهتان بگویم. اول چند تا حدیث بخوانم:
1- نگاه به پدر و مادر ثواب حج دارد, نگاه با محبت. نگاه رحمت یعنی انسان می‌تواند ثواب حج ببرد بدون اینکه مکه برود. نگاه رحمت به پدر و مادر.
2- البته حالا آقا زاده‌ها و دختر خانم‌ها حوصله کنند. من می‌خواهم بگویم که پدر و مادر احترام شما را بگیرند. تا این حرف‌ها را می‌زنی, بچه‌ها پسرها و دخترها می گویند: باز به ما می‌گویند قدر پدر و مادر را داشته باشید. آخر یک خورده هم آقا شیخ به پدر و مادر ما بگو قدر ما را داشته باشند.
یک کسی غذا خورد, گفت خدایا ما که نمی‌توانیم قدر تو را داشته باشیم, لااقل تو قدر ما را داشته باش. به خدا می‌گفت تو قدر ما را داشته باش. حالا هر دو را می‌گویم هر دو سمت می‌گویم.
ان شاء الله رضایت پدر و مادر رضایت خداست.
خشم پدر و مادرهم خشم خداست.
احسان به پدر و مادر عمر را زیاد می‌کند. خب احسان به پدر و مادر باعث می‌شود که بچه‌های ما هم به ما احسان کنند. اگر من به پدر و مادرم احسان کردم. اگر من به پدر و مادرم خیر رساندم در آینده نسل من هم به من خیر می‌رساند. این‌هایی که می‌گویم حدیث است.
جلوی پدر و مادر راه نروید. یکی مادرش را دوشش گرفته بود داشت طواف می‌داد. به هر جهت گفت آقا، من مادرم پیر شده، دوش گرفتم دارم طوافش می‌دهم. حقش را ادا کردم، فرمود ابداً. حق یکی از ناله‌هایی که برای زاییدن تو کشیده، حق یکی از آن ناله‌ها هم ادا نشده.
خب حالا اگر پدر و مادر ندارد، کسی می‌گوید حالا این بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا بحث آقای قرأئتی برای ما نیست. ما هم پدر‌مان مرده هم مادرمان، دیگر شامل ما نمی‌شود.
چرامی شود, دو رکعت نماز بخوان بگو خدایا ثوابش را هدیه کن. اگر نماز قضا دارند برایشان بخوان. اگر پدر و مادر بدهکار هستند، بدهیشان را بده. اگر قولی دادند به کسی تعهداتی دادند به کسی، تعهداتشان را تو عمل کن. دوستان پدر و مادر را احترامشان را بگیر. مثلاً زن‌هایی بودند که با مادرت آشنا بودند یا رفت و آمد داشتند. همان زنها پیر زنها، مردهایی بودند که رفیق پدر بودند، دوستان بابارا، دوستان مادر را احترام کن، 1- پرداخت بدهی، 2- وفای به عهد، 3- استغفار در حقشون بکنیم.
نماز براشان بخوانیم هدیه کنیم. صدقه بدهیم برای رفع بلا از آنها. ثواب صدقه برای آنها بشود. به هر حال احسان پدر و مادر زنده و مرده ندارد.

خب حالا ما وارد تفسیر بشویم. یک مردی آمد از پدرش شکایت کرد نزد پیامبر گفت پدر را احضار کردند. گفت: آقازاده از دست شما شاکی است. چه کرده‌ای؟ گفت: آقا یک زمانی پسر من بچه بود، فقیر بود بی پول بود، من وضعم خوب بود پولدار بودم کمکش کردم، حالا من پیر شدم بی پول شدم پسرم پولدار شده به من کمک نمی‌کند، پیغمبر زد زیر گریه, عجب یک زمانی بابات به تو پول داد، حالا تو پولدار شدی به بابات پول نمی‌دهی؟ نگذارید پدر و مادر بگویند پول. بچه خجالت نمی‌کشد به باباش بگوید بابا پول، اما پدر خجالت می‌کشد به بچه‌اش بگوید پول.
لذا گفته‌اند، بچه‌ها، همینطور پدر مادر‌هایی که فقیرند، بی پولند، پول بده، توی کیسه‌شان بگذار، نگویند آقا مادر پول می‌خواهی؟ خب می‌گوید نه، غرورش می‌شکند، پسر و دختر غرورش نمی‌شکند که به پدر و مادر بگوید پول. پدرمان است ولی خجالت می‌کشد. چون او خجالت می‌کشد, شما قبل از آن که او اظهار کند کمکش کنید، بعد پیغمبر کلی گریه کرد فرمود: این غصه را هر سنگی بشنود گریه می‌کند. یعنی پدر بی پول شده و نیاز دارد، بچه گردن کلفتی می‌کند. پیغمبر بعد از آن که گریه کرد فرمود: اقازاده پولدار شدی به بابات پول نمی‌دهی؟ انت و مالک لابیک. تو هر چی داری باید در اختیار پدرت بذاری. مال بابات است. احسان به پدر و مادر از صفات انبیاست. در قران راجع به حضرت عیسی می‌گویند براً بوالدی من نسبت به پدر و مادرم احترام می‌گذارم. راجع به یحیی می‌گویند براً بوالدیه.احترام به پدر و مادر صفات انبیاست. منتها پدر و مادر: یک پدر و مادر طبیعی داریم، آنهایی که توی خانه‌اند، یک پدر و مادر داریم که مکتبی‌اند،
أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.(1) پیغمبر هم پدر ماست. امیرالمؤمنین هم پدر ماست.
حَقُّ عَلِیٍّ عَلَى الْأُمَّةِ کَحَقِّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ.(2) یعنی حقی که علی بن ابیطالب بر مردم دارد انگار حقیست که، مثل حقی است که پدر، حقی که بابا بر فرزند دارد.
حالا شروع کنیم آیه را تفسیر کردن. این جمله را یک بار دیگر بگو وقَضى‏ رَبُّکَ یک نکاتی توی این آیه است و قابل تفسیر نیست. از کجا؟
نمی‌گوید: خدا امر کرده. نمی گوید حکم کرده، نمی‌گوید قال یعنی خدا گفته این کار را بکن. گفته قضا. یعنی قضاوت کرد. کلمه قضاوت، قضی، در جایی می‌گویند که فرمان هم قطعی باشد ,هم قابل تغییر نباشد.
ممکن است بگوییم: گفت ولی حالا فعلاً گفته، ممکن است فردا تاریخ مصرفش تمام بشود. قضی به چیزهایی می‌گویند که تاریخ مصرف ندارد. همیشگی است، بعد نمی‌گوید قضی الله، خدا قضاوت کرده، وقَضى‏ رَبُّکَ، رب یعنی تربیت کننده، یعنی دستور می‌دهد که می‌خواهد تو را تربیت کند.
مثل معلمی که میگوید دستور می‌دهم مشق بنویس. معلم که دستور می‌دهد مشق بنویس، این دستورش برای تربیت شاگرداست. وگرنه می‌گفت قضی الله، خداوند قضاوت کرده، می‌گوید قضی ربکم.
 یکتا پرستی سرلوحه دعوت انبیاست. چون اول گفته لا تعبدوا، هیچ دستوری در هیچ وقتی مهم‌تر از یکتاپرستی نیست. تمام ادیان اسمانی حرف اولشان توحید است.
احسان به والدین در کنار توحید مطرح شده است این هم مهم است که احسان بوالدین در کنارأَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُیعنی جایگاه پدر و مادر کنار خداست. همینطور هم هست، یعنی الان که ما هستیم، توحید ما اول اراده خداست که ما را خلق کرد، بعد دومین کانال، کانال پدر و مادر است. سوم مسلمان بودن شرط نیست. میگوید به والدین احسان کنید. چه پدر و مادر مسلمان چه پدر و مادر کافر.
بعضی جاها می‌گوید: حرف خوب بزن ولو طرف مسلمان نباشد.قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنا بقره(83) برای الناس خوب حرف بزن. نمی‌گوید: قولوا للمؤمنین حسنا. بعضی دستورات اسلام برای مسلمان هاست, مثل این که می‌گوید:إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة الحجرات(10) مؤمنین با هم برادرند. بعضی دستورات مال اسلام نیست، مال انسان است.
طرف اگر انسان باشد باید عمل کند. انسان که هست حالا هر کی می‌خواهد باشد. انسان که هست این حقوق انسانی است، نه از حقوق اسلامی.
ما دو تا حق داریم: حق اسلامی و حق انسانی. احترام به پدر و مادر انسانی است. یعنی اگر یک بچه حزب اللهی است، پدر و مادرش کافرند، باز هم باید احسان کند به آنها. بله، یک وقت پدر و مادر می‌گویند سراغ غیر خدا بروید، تلاش می‌کند بچه‌اش را منحرف کند و از فکرهای آنجا می‌گوید: افلا تطعهما، دیگر اینجا اطاعت نکن. چون حق خدا مقدم است.
پدر و مادر فرقی ندارد، هر دوشان را باید احسان کند. اشتباه است که بعضی خانه‌ها، مثلاً یکی طرفداری از پدرش می‌کند و یکی طرفداری از مادرش، پدرگرایی و مادرگرایی، پدرسالاری و مادرسالاری، هیچ کدام. همه‌اش غلط است، هر دو یکجورند.
باید احسان بی واسطه باشد. از کجا در می‌آید؟ از کلمه ب بالوالدین، این بِ ما طلبه‌ها می‌گوییم بای الصاق، مباشره. یعنی با دست خودت مثل این که تلفن می‌کنی، الو، سلام علیکم. ببخشید یک کیسه برنج بفرستین در خونه. نخیر، برنج را بگذارید موتور و ماشین و دوچرخه‌ات، خودت ببر. اصلاً تو قابلمه کن تو دهنش بگذار. بِ یعنی کمک به پدر و مادر به دست خودت باشد. احسان، نه انفاق. احسان مهم‌تر از انفاق است. حالا نگفته و بالوالدین انفاقا. اگر می‌گفت بالوالدین انفاقا یعنی انفاق، یعنی پول بهش بده. ممکن است پدر و مادر پول نخواسته باشند. وضعشان خوب باشد اما محبت بخواهند.
احسان به پدر و مادر لازم است. انفاق، بله اگر فقیر باشد باید انفاق کرد. اما اگر پولدار باشد چی؟ پس گفته و بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً یعنی اگر پدر و مادر وضعشان خوب بود محبت باید بکنی.
نه احسان مرز ندارد، مثلاً نگفته و بالوالدین دو تا بوس، بالوالدین یک دسته گل. و بالوالدین روز پدر و مادر یک پتو، یک حلقه طلا، یک شیرینی، مرز نگذارید. بگویید آقا من احسان کردم رفتم یخچال، گوشت خریدم گذاشتم یخچال. میوه خریدم، یک پتو هم خریدم، ملافه هم شستم، بسه دیگر.
احسان به پدر و مادر بس ندارد. اگر بس داشت می‌گفت: و بالوالدین احسانا حتی(تا اینجا). آیاتی در قران دارد که می‌گوید این کارها را بکنی، بکن حتی(تا این که) یا(تا اینجا)، این که گفته وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً. در را باز گذاشته ,یعنی اینجا مرز ندارد. هر چی نیاز بیشتر است، باید کمکشان کنید.
این خانم‌ها که سکنجبین می‌پزند، می‌چشند، همین که دیدند ترشی بیشتر است، شکر اضافه می‌کنند. هر چی نیاز پدر و مادر بیشتر باشد محبت باید بیشتر باشد. و لذا گفته: إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرالاسراء(23)، هر چه پیرتر احسان بیشتر، از کجا در می‌آید؟ از إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَر.
یعنی وقتی پدرت پیر شد، مادرت را ببریم سالمندان؟ می‌گوید نه، از کجا درمی‌اید؟ که پدر و مادر پیر سالمند، میگوید: عندک، عندک میدانی یعنی چه؟ یعنی نزد تو، اگر پدر و مادرت نزد تو پیر شدند نمی‌گوید، اما یبلقن در سالمندان پیری، می‌گوید عندک، عندک یعنی پدر و مادرت را نزد خودت نگه دار. از این یک مورد دیگر هم معلوم می‌شود. عندک یعنی نزد تو.
نکته دیگر که توی آیه است می‌گوید که احسان کافی نیست باید بنشینی و حرف هم بزنی. گاهی وقت‌ها پدر و مادر را احسان می‌کنی، گوشت، نان، میوه، آدم پشت موتور می‌نشیند و حتی پارک هم می‌برد، نماز جمعه‌اش هم می‌برد. اما در عین حال اخموست. بیا بنشین نیفتی، برو سوار شو، پدر و مادرش را می‌برد اما همچین می‌گوید قل لهم قولا کریما.

-احسان به تنهایی کافی نیست. زیبا سخن بگویید. اینهم یک دست. قولا کریما، دیگر چی؟ فرق نگذار. آخر این بعثی‌ها، اسیرها می‌گفتند، وقتی می‌خواستند آزاد شوند اسیرها را بردند کربلا زیارت، می‌گفتند این بعثی‌ها تو حرم امام حسین با کلت آمدند داخل، حرم ابالفضل کلت‌ها را گذاشتند پهلوی رئیسشان، بدون کلت آمدند. گفتند آخر چطور توی حرم امام حسین با کلت می‌ایید؟ گفتند ما از ابالفضل می‌ترسیم حسابش جداست. از ابالفضل می‌ترسیم. این طور نباشد که من از بابا می‌ترسم از مادر نه، با هم همینطور، بعضی وقت‌ها اگر آدم نترسد نعره می‌کشد، ولی می‌ترسد یواش. ترس نباشد و قل لهما، حالا، اینها که گفتم.

حالا اینها همه مال پدر و مادر بود. بچه حقش چیست؟ بچه هم به گردن پدر و مادرش حق دارد.

روایت داریم که حَقُّ الْوَلِدِ عَلَى واَلَدِه تا حالا به بچه‌ها گفتیم گوش بده، حالا به پدر و مادر می‌گوییم.
بچه هم به گردن پدر و مادر حق دارد.
اسم خوب روش بگذارید.
کتاب خدا را یادش بدهید.
او را پاکدامن بار بیاورد.
شنا یادش بدهد.
اگر دختر است سوره نور یادش بدهد.
زود شوهرش بدهد.

تا بالغ شد زود دامادش کند. همین که مسئله شهوت پیش آمد زود اقدام کند.
حالا بگذار لیسانسش را بگیرد. مگر لیسانس یعنی چی؟ شما اگر وضعت خوب است دخترت را عروسش کن، بعد لیسانس را می‌گیرد. پسرت را هم همان دوره اول دانشگاه دامادش کن. حالا مثلاً لیسانس را گرفت چی؟ حالا بعضی‌ها بله، ندارند، مشکل دارند، هیچ چی، اما گیر ندهید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

1. بحارالأنوارج16ص95.2. بحارالأنوارج36ص11
حاج آقا قرائتی
-درس هایی از قرآن